نویسنده: دکتر محمد علوی مقدم




 

اهمیت کتاب «تلخیص البیان فی مجازات القرآن»:

شاید بتوان گفت که کتاب «تلخیص البیان» سید شریف رضی، نخستین کتابی است که مستقلاً درباره مجازات قرآنی به معنای بلاغی آن، یعنی مجاز قسیم حقیقت و نه مجاز لغوی، نوشته شده زیرا گفتیم که ابوعبیده، متوفی به سال 210 هجری که «مجاز القرآن» نوشته است، منظورش از مجاز تفسیر و تأویل کلمات است، خواه بر سبیل حقیقت به کار رفته باشد و یا به طریق مجاز بیانی.
جاحظ، متوفی به سال 255 هجری نیز در دو کتاب «البیان والتبیین» و کتاب «الحیوان » گه گاه به مجاز، اشاره کرده ولی کتابهای او بالاستقلال در مسأله مجاز نیست بلکه در خلال دیگر مطالب، از «مجاز» نیز سخن گفته است.
هم چنین، ابن قتیبه، شاگرد جاحظ، متوفی به سال 276 هجری نیز در کتاب «تأویل مشکل القرآن» در ضمن بحث از مطالب گوناگون، از مجازات قرآنی نیز، سخن گفته است.
در صورتی که «تلخیص البیان» سید شریف رضی، نخستین کتابی است که برای هدف واحد و منظور خاصی که بحث مجازات و استعارات کلام خدا باشد، نوشته شده آن هم به ترتیب سور قرآنی.
سید شریف رضی، با نوشتن اثر بسیار ارزنده ی خود، نکات بلاغی کلام خدا را، توضیح و پرده از اسرار نهانی و زیبائیهای کلام سبحانی را، نشان داد و معانی استعاری و مجازی آیات و عبارات قرآنی را روشن و خواننده را بهره مند ساخت.
کتاب «تلخیص البیان» را نمی توان یک تفسیر دانست، زیرا سید شریف رضی همچون دیگر مفسران پیشین، آیات را کلمه به کلمه، تفسیر نکرده، بلکه در هر سوره، تنها آیه ای را که در آن مجاز، استعاره ای به کار رفته، مورد بحث قرار داده و چه بسا که از سوره ای بیش از چند آیه مورد بحث قرار نداده و حتی گاه، اصولاً از سوره ای که در آن مجاز و استعاره ای نبود بحثی نکرده و به صراحت، نوشته است که در این سوره، چیزی که مورد نظر ما هست، وجود ندارد. (1)
سید شریف رضی، با اطلاعات وسیعی که از زبان عربی داشته و نزد استادانی همچون سیرافی متوفی به سال 368 هجری و ابن جنی متوفی به سال 392 هجری و ابالحسن علی بن عیسی ربعی متوفی به سال 420 هجری و ابن نباته خطیب معروف متوفی به سال 394 هجری و دیگر استادان، علم فرا گرفته، توانسته است زیبائیها و محسنات کلام ربانی را بنمایاند و جنبه های بلاغی آیات را، نشان دهد با توجه به اینکه، او منتسب به بیت رسول اکرم «مدینه العلم» می باشد و جد بزرگوارش نیز «باب مدینه» بوده است.
ابوعبیده در کتاب «مجاز القرآن » گاه به گفتن یک کلمه در آیه ای اکتفاء کرده و معنای تحت اللفظ همان کلمه را بازگفته است همچون آیات زیر:
در تفسیر «... فی قلوبهم زیغ... . » آیه 7/ آل عمران. گفته است (2): ای جور
و در تفسیر آیه ی «... لیجعل الله ذلک حسرهً فی قلوبهم... » 156 / آل عمران. فقط نوشته است(3) : « الحسره: الندامه»
و در بحث از آیه ی... فاذا عزمت... (4)
گفته است (5) : ای «اذا اجمعت. »
و در بحث از آیه ی «ماکان لنبی ان یغل... »(6) نوشته است (7): ای ان یخان.
منظور این است که ابوعبیده به ترجمه لفظی و بیان کلمه ای که معنای تحت اللفظ کلمه را روشن کند، اکتفاء کرده است، در صورتی که سید شریف رضی، در قرن چهارم هجری در بحث از هر آیه توضیحات کافی داده و خواننده را به زیبائیهای کلام خدا آگاه کرده است مثلاً ابوعبیده در بحث از آیه ی « و لاتجعل یدک مغلوله الی عنقک... . » (8) گفته است. (9)
مجازه فی موضع قولهم: « لاتمسک عما ینبغی لک ان تبذل من الحق»
و سپس افزوده است که «و هو مثل و تشبیه»
در صورتی که سید شریف رضی، درباره ی این آیه، به تفصیل بحث کرده (10) وگفته است که این آیه، استعاراتی لطیف است و منظور از «ید» معنای حقیقی آن که عضو بدن باشد نیست، بلکه منظور از «دو لاتجعل یدک مغلوله الی عنقک» کنایتی است از بخل و خست و گرفتگی. و منظور از بخش دوم آیه ی «لاتبسطها کل البسط» کنایتی است از تبذیر و اسراف و افراط در بخشش مال.
و سپس افزوده است که هر دو جنبه یعنی امساک و افراط، مذموم است و ناپسند، مگر اینکه در حد وسط باشد و متعادل. و سپس افزوده است که باید تفسیر آیه ی مزبور را آیه ی: «والذین اذا انفقوا لم یسرفوا و لم یقترواو کان بین ذلک قواما». (11)
اقتباس کرد، زیرا قرآن مجید گفته است: آنانکه چون خرج کنند، اسراف نکنند و بخل هم نورزند و میان این دو، معتدل باشند.
ابوعبیده، در بحث از آیه ی:
«... و کلوا و اشربوا حتی یتبین لکم الخیط الابیض من الخیط الاسود من الفجر... » (12)
فقط گفته است (13): «الخیط الابیض: هوا الصبح المصدق، و الخیط الاسود هو اللیل و الخیط: هو اللون. »
در صورتی که سید شریف رضی، در بحث از این آیه گفته است (14): این استعاره ایست شگفت آور منظور این است که سپیدی صبح از سیاهی شب هویدا گردد و روشنی صبح صادق، پرده تاریک افق را بشکافد و خطی سفید در طرف مشرق رسم کند که در واقع این آیه، آغاز زمان روزه گرفتن را از لحاظ زمانی، تعیین کرده یعنی آن زمانی که روشنی صبح صادق پرده تاریک افق را بشکافد در این مورد دو رشته سیاه و سفید تشبیه است زیرا که رشته صبح در آغاز طلوع، بسیار باریک و نهفته و ناپیدا می باشد.
البته در آغاز هر دو رشته ی سیاه و سفید، ضعیف و ناپیدا هستند، لیکن تفاوت این دو، آن است که سپیدی رو به فزونی است و سیاهی مخفی و نهان.
ابوعبیده در بحث از آیه ی:
«تولج اللیل فی النهار و تولج النهار فی اللیل و تخرج الحی من المیت. » (15). گفته است:
«تنقص من اللیل فتزید فی النهار و کذلک النهار من اللیل. »
یعنی در واقع از شب، کاسته می کنی و به روز می افزایی و بالعکس.
«تخرج الحی من المیت» ای الطیب من الخبیث و المسلم من الکافر.
در صورتی که سید شریف رضی، در بحث از آیه مزبور، نوشته است. (16)
در این آیه استعاره ای بس لطیف وجود دارد زیرا لغت «ایلاج» که ثلاثی مجرد آن «ولوج » است بلاغتش از مصدر «ادخال» بیشتر است، زیرا در «ایلاج » لطف امتزاج و ملابست، بیشتر است تا «ادخال».
یا مثلاً ابوعبیده در بحث از آیه ی : «... فنبذوه وراء ظهورهم... » (17)
گفته است (18): « ای لم یلتفتوا الیه. » یعنی بدان توجه نکردند. سپس افزوده است که در زبان عربی، گفته می شود: « نبذت حاجتی خلف ظهرک اذا لم یلتفت الیها. »
در صورتی که سید شریف رضی، در بحث از آیه ی مزبور، نوشته است(19)
این استعاره است و مقصود، بیان حال مردم غافل از خداست، اینان نخواستند از کتاب خدا، بهره ببرند، از یاد او غافل شدند و به غیر او، رو آوردند گوئیا آن را پس پشت انداختند همچون کسی که به چیزی نیاز ندارد و آن را، پشت سر می افکند.
در واقع، باید گفت که ابوعبیده، اهل لغت است و از لغت دانان زبان عرب.
درصورتی که سید شریف رضی، ادیب است و شاعر و دارای ذوق.
و نیز ابوعبیده، در بحث از آیه ی:
«فالق الاصباح و جعل اللیل سکناً و الشمس القمر حسبانا... »(20). بحث نحوی کلمات را طرح کرده و علت منصوب بودن دو کلمه ی «شمس» و «قمر» را بازگفته است. (21)
در صورتی که سید شریف رضی نوشته است(22):
این آیه، استعاره است و معنای «فالق الاصباح» یعنی شکافنده صبح و سپیده است. از تاریکی شب و «فالق الاصباح» ابلغ از «شاق الاصباح» می باشد. زیرا نیروی انفلاق بیشتر است از انشقاق، عربها درمورد ناخن «انشق الظفر» گویند و در مورد سنگ» انفلق الحجر. »
سید شریف رضی، افزوده است که «دو جعل اللیل سکنا» خود استعاره ی لطیف دیگری است، زیرا قرآن، شب را همچون محبوب، مطلوب قرار داده که دلها را آرام و جانها را آرامش می بخشد و حال آن که ابوعبیده، از دیدگاه عالم نحوی، موضوع را بررسی کرده و علت نصب دو کلمه «شمس» و «قمر» را بازگفته ولی سید شریف رضی که خود ادیب است و شاعر و آگاه به فنون بلاغی و رموز قرآنی، زیبائیهای کلام خدا را بیان کرده و افزوده است که گفتار قرآن یعنی: «فالق الاصباح» ابلغ است از شاق الاصباح زیرا انفلاق، شدیدتر است از انشقاق.
توضیحات سید شریف رضی، در باب لطائف کلام خدا، بسیار خوشایند است و نغز.
مثلاً در بحث از آیه ی: « و من خفت موازینه فاولئک الذین خسرو انفسهم بما کانوا بآیاتنها یظلمون. »(23)
سید شریف رضی، گفته است (24): این آیه، استعاره است، زیرا زیان و خسران به معنای کم شدن بهای جنس است که در اصطلاح بازرگانان به کار می رود و به امور مادی و مالی، اختصاص دارد و در عرف و عادت مردم، در امور معنوی استعمال نمی شود، ولی چون در آیات پیش، سخن از وزن و سبک و سنگینی وزن بوده، لذا کلمه ی «خسران» در این مورد، مناسب بوده و در واقع، قرآن مجید، روح انسانها را به کالای تجاری همانند کرده که قابل ملکیت باشد و چون این گونه انسانها، متاع گران قدر خود را قدر ندانستند و آن را، مستحق آتش دوزخ ساختند و کالای پر بهای خود را سوزاندند از این رو، نه تنها خسارت دیدند بلکه اصل سرمایه هم، از دست رفت.
سید شریف رضی، در بحث از آیه ی:
«افمن اسس بنیانه علی تقوی من الله و رضوان خیرا م من اسس بنیانه علی شفا جرف هار فانهار به فی نار جهنم... »(25) نوشته است (26):
در این آیه، استعاره ای بس لطیف وجود دارد توضیح مقال آنکه، پس از ساختن مسجد «قبا» به وسیله ی مومنان، مسجد ضرار نیز به وسیله ی منافقان، ساخته شد.
چون ساختن مسجد «قبا» بر اساس تقوی بوده و برای خشنودی خدا و ساختن مسجد ضرار بر اساس فریب و اغفال مسلمانان، از این لحاظ گوئیا پایه این مسجد و بنیان آن، بر لب پرتگاهی بوده است که فرو خواهد ریخت و آنان را به پرتگاه سقوط خواهد انداخت.
سید شریف رضی در بحث از آیه ی:
«... من بعد ما کادیزیغ قلوب فریق منهم... » (27)گفته است(28 ):
این آیه، استعاره است، زیرا معنای حقیقی «زیغ» اعوجاج است و کجی و در این جا، حالت درونی و روانی آنان که از شدت ترس، نزدیک بوده خود را ببازند، تشبیه شده به موجود محسوسی که پس از استقامت و راستی به کجی گراید و بعد از ثبات و استواری، منحرف شود.
سید شریف رضی، آیه ی بعدی را برای اثبات گفته ی خود دلیل آورده، که قرآن گفته است:
«... حتی اذا ضافت علیهم الارض بما رحبت و ضاقت علیهم انفسهم... »(29 ).
و افزوده است که این نیز، استعاره است، زیرا در واقع این گفتار تشبیه معقول است به محسوس، زیرا توصیف نفس به تنگی و گشادگی، بطور حقیقت نیست، بلکه مجازی است. (30)
سید شریف رضی، در بحث از آیه ی : «... حتی اذا اخذت الارض زخرفها و ازینت و ظن اهلها انهم قادرون علیها... » (31).
و درباره ی بخش دیگر از همین آیه «... فجعلناها حصیدا... » نوشته است (32).
در این آیه، استعاره ای بس زیبا وجود دارد، زیرا «زخرف» در لغت به معنای زیور و زینت و رنگهای فرح افزا و بهجت زا می باشد.
قرآن هم که گفته است:
«اخذت الارض زخرفها» یعنی زمین زینت خود را پوشید و زیور خود را در برگرفت و گلهای رنگارنگ و سبزه های گوناگون خود را بیاراست، یک نوع استعاره است.
در زبان عربی می گویند: « اخذت المراه قناعها» وقتی که زن، مقنعه برگیرد و آن را بپوشد و نیز به یک زن می گویند: « خذی علیک ثوبک» یعنی جامه ی خود بپوش. در آیه ی 31 سوره ی اعراف هم که داریم:
«یا بنی آدم خذوا زینتکم عند کل مسجد... » یعنی : البسوا ثیابکم. یعنی جامعه ی زیبا بپوشید و به مسجد اندر شوید.
در بخش دیگر آیه نیز «فجعلناها حصیدا» استعاره ی دیگری وجود دارد (33)، زیرا «حصید» به معنای درو شده، می باشد و می تواند صفت نبات باشد و نه صفت زمین.
سید شریف رضی، در بحث از آیه ی:
«و قیل یا ارض ابلغی ماءک و یا سماء اقلعی و غیض الماء و قضی الامر... » (34):
گفته است (35):
در این آیه: استعاراتی است لطیف، زیرا مخاطب ساختن آسمان و زمین، جنبه ی استعاری دارد، فرمان و خطاب ویژه ی ذول العقول است و آنچه که دارای عقل و هوش نباشد نتوان آن را، مخاطب ساخت لیکن بیان مطلب، صورت استعاری دارد با توجه به اینکه «یا ارض ابلعی ماءک » بلیغ تر است تا اینکه مثلاً گفته شود: « یا ارض اذهبی بماءک. »
ای زمین! آب خود را ببر، زیرا درست است که بلعیدن و فرو بردن در اصل همان بردن است ولی در «بلعیدن» خصوصیتی است که در خوردن نیست و مفهوم بلعیدن، سرعت هست. شما اگر به کسی بگویی: « غذا را بلع کن» تفاوت دارد تا اینکه بگویی: «غذا را بخور» این دو عبارت از نظر مفهوم یکسان نیست. و همین سخن، درباره ی «یا سماء اقلعی» صادق است، زیرا اگر گفته می شد:
«یا سماء انجلی » مفهوم سرعت از آن، استنباط نمی شود، زیرا «اقلاع» به معنی برطرف ساختن ابرهاست بسرعت و در مفهوم «انجلاء» چنین سرعتی، نیست پس به کار رفتن کلمه ی «اقلعی» بلاغت بیشتری دارد و به مقتصای حال و مقام است هدف اصلی در این فرمان، سرعت اجرای فرمان است که بی درنگ انجام شده و «قضی» تحقق یافته است.
سید شریف رضی، در بحث از آیه ی:
«قالوا اضغاث احلام و ما نحن بتاویل الاحلام بعالمین» (36) گفته است (37):
این بهترین عبارت و نیکوترین استعارت است، زیرا مفرد کلمه ی «اضغاث» «ضغث» می باشد و «ضغث» یعنی دسته ی به هم بسته ی علف و پشته ی بر هم انباشته ی گیاه، که در هم آمیخته باشد و روی هم ریخته.
قرآن، خوابهای آشفته و پریشان را به یک پشته علف و گیاه صحرا که درهم و بر هم چیده شده تشبیه کرده است.
و نیز سید شریف رضی آیه ی:
«و ما ابریء نفسی ان النفس لاماره بالسوء الا ما رحم ربی... »(38) را استعاره دانسته (39)
است، زیرا در واقع، نفس فرماندهی نمی کند ولی چون آدمی، از هواهای نفسانی پیروی می کند و عنان اختیار خود را به او می دهد گوئیا نفس، فرمانده است و مطاع و آدمی، فرمانبر است و مطیع.
به کار رفتن کلمه ی «اماره» به صیغه ی مبالغه، کثرت و مبالغه را می رساند و کلمه «اماره» کثرت افکندن در مهالک و گرفتاریها را بهتر نشان می دهد.
در بحث از آیه ی «... کذلک یضرب الله الحق و الباطل فاما الزید فیذهب جفاءً واماماً ینفع الناس فیمکث فی الازض کذلک یضرب الله الامثال. » (40)
سید شریف رضی گفته است (41): اصولاً ضرب امثال و مثال زدن خدا، دو مفهوم دارد:
1- گردش امثال است در گیتی و گرداندن آنها بر زبان های مردم، همین طوری که در زبان عرب می گویند: « ضرب فلان فی الارض» یعنی فلان کس در روی زمین گردش کرد و جهانگردی نمود.
2- چیزی را جلو چشم مردمان قرار دادن و به رخ کشیدن تا در خاطر همگان بماند، این مفهوم نیز از عبارت معروف، اقتباس شده که می گویند: « ضربت الخبأ»
یعنی: خیمه را نصب کردم و طنابهای آن را بستم و عمود خیمه را زدم.
و «یضرب الله الحق و الباطل» بدین معنی، عبارت می باشد از اینکه خدا، حق و باطل را نصب می کند و نشانه های هر دو را آشکار می کند تا مردم، حق را با علاماتش بشناسند و از باطل جدا سازند.
سید شریف رضی، در بحث از آیه ی : «... و اخفض جناحک للمومنین» (42) گفته است (43): این آیه، استعاره است و منظور این است که دامن لطف و آغوش مهر خود را از اینان، مومنان باز مگیر و با آنان نرمخوئی کن.
و سپس افزوده است که قرآن مجید، کلمه ی «خفض جناح» را برابر گفتار عرب آورده است.
در زبان عربی، اگر کسی را بخواهند به تندخوئی، وصف کنند و او را عصبانی و ناراحت ببینند می گویند: « قد طار طیره و قدهفا حلمه و قد طاش و قاره. »
یعنی: مرغش پریدن گرفت و حلم و صبرش از سر برفت، وقار و سنگینی خود را از دست داد.
و در برابر به مردم نرمخو گویند: «قد خفض جناحه» هرگاه که خشم خود را فرو برده و به جای تندی و خشونت نرمی کند.
سید شریف رضی، در بحث آیه از آیه ی «فاصدع بما تؤمر واعرض عن المشرکین» (44).
نوشته است: (45)
این آیه، استعاره است، زیرا «صدع» در لغت به معنای شکستن و جدا شدن است و در توصیف اجسام مادی و محسوس به کار می رود و نه درباره ی کلام و گفتار و مسائل معنوی.
در زبان عربی سه کلمه ی: « فرق» و «فصل» و «صدع» به یک معنی می باشد و اگر بخواهند کسی را که مطابق واقع و به مقتضای حال، سخن گفته است بستایند، می گویند:
«قد طبق المفصل» و «فلان یفصل الخطاب» یعنی فلان کس به حقایق و دقایق رسید و ابهامی باقی نگذاشت.
و گوئیا معنای واقعی «فاصدع بما تؤمر» چنین باشد: « اظهر القول و بینه فی الفرق بین الحق و الباطل.
یعنی: گفتار خود را درست بگو و حق را از باطل جدا کن.
در زبان عربی، وقتی می گویند: « صدع الرداء» که رداء شکافته باشد و شکاف آن آشکار باشد. و «صدع الزجاجه» نیز از همین مقوله می باشد، زیرا وقتی شکستگی آشکار باشد، چنین عبارتی گفته می شود. با این توضیات معلوم شد که «فاصدع بما تؤمر» بلیغ تر است تا عبارت فبلغ ما تؤمر زیرا کلمه ی «صدع» ظهور و تأثیر بیشتری دارد از کلمه ی «تبلیغ».

پی‌نوشت‌ها:

1- مثلاً در ص 359 تلخیص البیان نوشته است: «و لم نجد فی السوره بذکر قبها عبس و تولی شیئاً من المعنی الذی قصد ناله». و نیز در ص 360 در بحث از سوره «انفطار» نوشته است: « و لیس فی السوره التی یذکر فیها اذا السماء انفطرت شیء. من غرض کتابنا هذا»، در واقع گفته است: در این سوره ها «مجاز» وجود ندارد.
2- رک: مجاز القرآن ص 86.
3- رک: ماخذ سابق ص 107.
4- آل عمران، 159.
5- رک: همان ماخذ و همان صفحه.
6- آل عمران، 161.
7- رک: همان ماخذ و همان صفحه.
8- اسراء، 29.
9- رک: ماخذ سابق ص 375.
10- رک: تلخیص البیان ص 200.
11- فرقان، 67.
12- بقره، 187 - یعنی: و بخورید و بیاشامید تا آغاز صبحدم، رشته سفید از رشته سیاه بر شما نمایان شود.
13- رک: مجاز القرآن ص 68.
14- رک: تلخیص البیان ص 210.
15- آل عمران، 27 - یعنی: شب را در روز، داخل می کنی و روز را در شب، و موجود زنده را از مرده، خارج می سازی و موجود مرده را از زنده... داخل شدن شب و روز در یکدیگر یعنی از یکی کاسته شود و به دیگری افزوده گردد.
16- رک: تلخیص البیان ص 123.
17- یعنی: آنان، پیمان را پشت سر انداختند...
18- رک: مجاز القرآن ص 111.
19- رک: تلخیص البیان ص 126.
20- انعام، 96.
21- رک: مجاز القرآن ص 201.
22- رک: تلخیص البیان ص 138.
23- اعراف، 7.
24- رک: ماخذ سابق ص 142.
25- توبه، 109 - یعنی: آیا آن کس که بنای کار خویش را بر ترس از خدا و تقوا و رضای او، پایه نهاده بهتر است یا آن که، بنای کار خود را بر لب سیل گاهی بنا نهاده که فروختنی است که با وی در آتش سقوط کند...
26- رک: ماخذ سابق ص149.
27- توبه، 117 - یعنی:... پس از آنکه نزدیک بود دلهای گروهی از آنان بگردد.
28- رک: ماخذ سابق ص 150.
29- توبه، 118 - یعنی: وقتی که روی زمین با همه فراخنائیش، بر آنان تنگ شد و از خویش به تنگ آمدند.
30- رک: ماخذ سابق ص 151.
31- یونس، 24.
32- رک: ماخذ سابق ص 155.
33- سید شریف رضی در صفحه 155 «تلخیص البیان» نوشته است:
« و قوله تعالی فجعناها حصیداً استعاره اخری.» لکن بهتر آنست که به اعتبار علاقه و حال و محل آن را، مجاز بدانیم، زیرا «حصید» صفت روییدنی است و نه صفت «ارض» و مقصود اصلی هم درویدن گیاه زمین است.
و اگر هم گفته شده است« فجعلناها حصیداً » و «حصید» را به ارض نسبت داده اند، مجاز است زیرا در زمین می روید و منشأ آن «ارض» است.
34- هود، 44.
35- رک: ماخذ سابق ص 161.
36- یوسف، 44 - یعنی گفتند: این خوابهای آشفته است و ما به تعبیر چنین خوابهای آشفته ای آگاه نیستیم.
37- همان، ص 171.
38- یوسف، 53.
39- رک: ماخذ سابق ص 173.
40- یعنی: خدا حق و باطل را، چنین مثل می زند حق و باطل را جدا می سازد باطل چون کف دریا می ماند که کنار می رود و ناپدید می شود، لیکن آنچه مردم را سود دهد، در جهان می ماند خدا مثلها را چنین می زند.
41- رک: ماخذ سابق ص 178.
42- فجر، 88.
43- رک: ماخذ سابق ص 187.
44- حجر، 94، - یعنی: ای پیامبر! آنچه را که دستور داری آشکار کن و از مشرکان روی بگردان.
45- رک: مأخذ سابق ص 188.

منبع: فصلنامه سالنمای النهج، شماره 6-8.